خاك پاي مردم ايران

ســـیـــــب

اين سيب را چگونـــــه دهــــــانی نچيده است

اين سيب را که اين همه سرخ و رسيده است

سيبی کــــــه عکس عادت و قانون جاذبه

سوی خودش تمام زمين را کشيده است

بی شک کليد روضه ی رضوان به دست اوست

آن باغبـــان کــــــه ميوه چنين پروريــــده است

بازار سيب سخت کســـــــاد است حيرتا!

اين سيب را خدا ز چه باغی خريده است

اين کيست اين که در تب سيبی چنين قشنگ

دست و دل از تمــــــام عـزيــــــزان بريده است

اين مرد اين که در پی يک ميوه ی حلال

از عرش تا به فرش خدا را دويده است

آری منم که در تب سيبی چنين قشنگ

اينگونـــــه رنگ سبز سرودم پريده است.

گزارش تخلف
بعدی